تیغ جهالت و دشمنی رضاخان بر روی منتقدان
بسياري از نخبگان زمان رضاخان به دليل انتقاد يا اعتراض نسبت به خودکامگي رضاخان در امور سياسي، نظامي و اقتصادي تحت تعقيب، حبس يا قتل عام قرار گرفتند. نگاه رضاخان به جامعه از بالا به پايين بود و تاب کمترين انتقادي را نداشت و بيان هر نوع انتقادي را منزله تضعيف حکومت خودکامه خود قلمداد مي کرد.
پایگاه رهنما :
بسیاری از نخبگان زمان رضاخان به دلیل انتقاد یا اعتراض نسبت به خودکامگی رضاخان در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی تحت تعقیب، حبس یا قتل عام قرار گرفتند. نگاه رضاخان به جامعه از بالا به پایین بود و تاب کمترین انتقادی را نداشت و بیان هر نوع انتقادی را منزله تضعیف حکومت خودکامه خود قلمداد میکرد. یکی از مهمترین چهرههای مخالف رضاخان، شهید مدرس بود که نهایتا به دستور رضاخان تبعید و کشته میشود. زمانی که رضاخان با مخالفت مدرس در مقابل تصمیماتش مواجهه میشود، از او پرسید که از او چه میخواهد؛ و مدرس با شجاعت و قاطعانهخواهان کنارهگیری رضاخان میشود. مرداد ۱۳۰۳، روز استیضاح دولت سردار سپه توسط مجلس شورای ملی بود و در این میان درگیری میان رضاخان و هواداران وی با مدرس و اقلیت استیضاح کننده بوجود میآید. ۳ محور اساسی مدرس برای استیضاح رضاخان و دولت متبوع وی شامل «سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه»، «قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی» و «تحویل ندادن اموال مقصران و ... به خزانه دولت» بود. حامیان رضاخان در مجلس که اکثریت کرسیها را در اختیار داشتند، به صورت عمیق از استیضاح و روشنگریهای شهید مدرس احساس خطر میکردند. حسین مکی به عنوان یکی از شاهدان دیکتاتوری رضاخان، سلطه ستیزی شهید مدرس علیه دیکتاتوری نوین را اینگونه توصیف میکند: «یکی از شجاعان دوره چهارم، سید حسن مدرس بود که در این دوره علاوه بر مقام نایب رئیسی اول مجلس، لیدر اکثریت مجلس هم بود و چنانکه بعد خواهیم دید، در کابینه قوام السلطنه و کابینههای بعدی، وظایف بسیار مهمی را بر عهده گرفت به گونهای که در تاریخ سیاسی قرون اخیر ایران، سطور پرافتخاری را اشغال کرده است؛ زیرا مدرس از جمله کسانی بود که برای جلوگیری از قدرت روزافزون و خطرناک سردار سپه با رفقای همدست خود، نقشهای بسیار خطرناکی را بازی کرد که در نتیجه به قیمت خون او تمام شد، به این معنا که پس از سالیان دراز در زندان و تبعید به سربردن، بالأخره شربت شهادت نوشید و با کفنی خونین، به خاک تیرة این سرزمین مدفون شده است.» تعلق خاطر شدید رضاخان به بیگانه و بویژه انگلیسیها، یکی از دلایل مخالفت شهید مدرس با رضاخان بود؛ و اتفاقا پیشبینی که شهید مدرس از آینده روابط رضاخان با غربیها پیش بینی کرده بود، درست از آب در آمد. همسر تیمورتاش از قول شوهرش میگوید مدرس به رضاخان پیشنهاد کرد: «من خیر و صلاح تو را میخواهم. دست از این کارها بردار و کار مردم را به خودشان واگذار کن. صلاح تو نیست که با خارجیان ارتباط داشته باشی. آنها منافع خود را میخواهند و روزی که تو سودی برای آنها نداشته باشی، یک لحظه هم تو را نمی-خواهند. رضاخان گفت: من به انگلیسیها قول داده ام. اگر خلاف قول خود رفتار کنم، مرا نابود خواهند کرد....» (سوری رحمتی، مدرّس، زندة تاریخ، اصفهان: حدیث راه عشق). شهید مدرس اعتقاد داشت که مماشات و فرصت دهی بیش از حد، باعث خواهد شد رضاخان بیشتر منافع کشور را به نابودی بکشاند به همین دلیل به صورت صریح درباره رضاخان میگوید: «اختلاف من با رضاخان، بر سر حکومت و عمامه و این مسائل جزئی از قبیل: نظام اجباری نیست. من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرارداده است، مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید میکند، مبارزه میکنم و راه و هدف خود را هم میشناسم.» در ادامه، مخالفت مدرس با قرارداد ۱۹۱۹ م. در سال ۱۳۳۷ ه. ق. و همچنین مخالفت با کابینه وثوق الدوله بر سر انعقاد این قرارداد رضا خان را به شدت نگران کرد تا حدی که با ایجاد دیکتاتوری رضاخان مانع راهیابی شهید مدرس به مجلس هفتم شورای ملی شد بهگونهای که حتی آن یک رأی را هم که خودش به خود داده بود، قرائت نکردند!
مخالفت با جمهوری نفاق!
شهید مدرس در مجلس پنجم با جمهوریت قلابی رضاخان مخالفت کرد و پروژه جمهوری به شکست محکوم شد و رضا خان برای جبران این شکست راههای بسیاری را مورد توجه قرار داد. در هفتمین جلسه دوره پنجم مجلس شورای ملی که در چهاردهم شعبان ۱۳۴۲ ه. ق. تشکیل شد و آخرین جلسه سال ۱۳۰۲ ه. ش. شمرده میشد طرحی مشتمل بر سه ماده به مجلس تقدیم گردید که در ماده اول آن تبدیل رژیم مشروطه به جمهوری آمده بود، در این مجلس علی رغم خواست مدرس موافقان رضاخان در اکثریت بودند، فراکسیون تجدد به رهبری سید محمد تدین، حدود ۴۴ نفر عضو داشتند و سوسیالیستها به سرکردگی سلیمان میرزا حدود پانزده نفر بودند و همگی از رضاخان جانب داری میکردند. مدرس، علیه جمهوری در مجلس به سخنرانی پرداخت. سید محمد تدین که از طرفداران جدی رضاخان بود، سعی کرد نمایندگان حامی خویش را به هنگام سخنرانی مدرس از جلسه خارج کند، اما سخنان مدرس آنان را تحت تاثیر قرار داد. این وضع تدین را خشمگین کرد و در پی درگیری لفظی با مدرس همراه با عدهای از فراکسیون تجدد جلسه را ترک کرد. در خارج جلسه جدل و بحث ادامه یافت و مدرس در اتاق تنفس بیانات خود را پی گرفت، در این میان دکتر حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از یک مشاجره لفظی به تحریک تدین سیلی بر صورت مدرس زد. رضاخان اقدام به لشگرکشی خیابانی کرد، تاکتیکی که بدون دستاورد قابل توجهی خنثی شد؛ نهایتا رضاخان که خود را تنها و درمانده دید و با پذیرش شکست به حالت قهر به بومهن، واقع در چهل کیلومتری تهران رفت؛ و اینگونه رضاخان در رویارویی با شهید مدرس طعم تلخ شکست را پذیرفت و در ادامه تلاش کرد به اشکال دیگر و البته غیرانسانی اینگونه شکستها را جبران کند.
خاطرات آیت الله فلسفی درباره رشادتهای مدرس
آیتالله فلسفی در کتاب خاطرات خود درباره مبارزات شهید مدرس با رضاخان در جریان جمهوریخواهی میگوید: «مرحوم آیتالله سیدحسن مدرس، این روحانی بزرگوار آزاده، میدانست که در پشت پرده به ظاهر موجه جمهوری چه خیانت جدیدی نهفته است و چه زیانهای عظیم دیگری بر اسلام و مسلمین در شرف وقوع است. آن قضیه مدتی به طول انجامید و جزر و مدهایی در پشت پرده داشت.» آیت الله فلسفی همچنین میافزاید: «از مواردی که من به یاد دارم و شاید یکی از عوامل بسیار مؤثر برای برانداختن فکر جمهوری رضاخانی تلقی شد، این بود که مرحوم مدرس برای تمام علمای تهران و ائمه جماعات پیام فرستاد و به آنها گفت که خطر بزرگی اسلام و مسلمین را تهدید میکند و افزوده بود که در نمازهای جماعت خود به مردم بگویند در فلان روز معین علمای اعلام در مجلس متحصن میشوند و مردم هم میبایست در میدان بهارستان اجتماع کنند و به پیروی از علما مخالفت خود را با برقراری جمهوری قلابی و ایجاد دیکتاتوری رضاخانی اعلام نمایند. مرحوم مدرس حتی گفته بود تا مردم یکصدا فریاد بزنند ما تابع قرآنیم، جمهور نمیخواهیم.» آیت الله فلسفی تسلم شدن رضاخان را اینگونه در ادامه بین میکند: «وقتی رضاخان آمد، فوجی از نظامیان را به همراه داشت. نظامیها چند تیر هوایی شلیک کردند و بعد با باتوم و چوب به جان مردم افتاد و آنها را از میدان بهارستان بیرون کردند و متفرق نمودند. رضاخان بعد داخل مجلس رفت و به علما گفت: شما از تحصن صرف نظر کنید و بدانید که ما از فکر جمهوریت منصرف شدهایم. شاید این تحصن و تظاهرات مهمترین عاملی بود که توانست توطئه جمهوری شدن قلابی ایران را که قرار بود مشابه جمهوری ضداسلامی ترکیه و دیکته شده انگلستان باشد خنثی کند.» رضاخان برای از سر راه برداشتن مدرس چند بار اقدام به ترور وی نمود. در اولین مورد، رضاخان ده نفر از مأموران شهربانی را مأمور ترور مدرس نمود.
در هفتم آبان ماه ۱۳۰۵ شمسی هنگامی که آیتالله مدرس از کوچهای در تهران عبور میکرد از اطراف، مورد سوءقصد و شلیک گلولهها قرار گرفت. ولیکن بدون اینکه به خود تزلزلی راه دهد با چابکی از مهلکه نجات یافت و تنها از ناحیه کتف و ساعد زخمی گشت و به بیمارستان منتقل گردید. او که متوجه سوءقصد مأموران رضاخان شده بود، از بیمارستان پیام فرستاد که به رضاخان بگویید که به کوری چشم بدخواهان، من هنوز زندهام. اقدام بعدی رضاشاه، برای جلوگیری از اقدامات شهید مدرس، همانطور که قبلاً اشاره شد، جلوگیری از ورود وی به مجلس هفتم بود. وقتی انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید، حتی یک رأی هم از صندوق به نام مدرّس بیرون نیامد و مدرّس آن جمله معروف را بیان کرد که «اگر هیچکس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این یک رأی که به نام مدرّس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟» در گام بعدی رضاخان با تهدید شهید مدرّس از او خواست از سیاست دوری کند؛ اما شهید مدرّس در جواب وی گفت: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی میدانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمیدارم و هرکجا باشم همین است و بس.» تبعید آخرین گزاره پیش روی رضاخان برای برخورد با شهید مدرس بود و در شامگاه ۱۶ مهرماه ۱۳۰۷، یعنی دقیقاً دو روز بعد از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران رضاخان با قساوت تمام به منزل مدرّس هجوم بردند. با ضرب و جرحِ مدرّس و فرزندانش به دست رئیس نظمیه «محمد درگاهی» و همراهانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند. رضاشاه در سال ۱۳۱۶ تصمیم میگیرد که مدرّس را به قتل برساند. دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ میگردد؛ اما وی از انجام این کار طفره میرود؛ لذا مدرّس را به کاشمر منتقل میکنند. رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرّس خودداری مینماید و مجبور به ترک پست خود میگردد. سرانجام میرزا کاظم جهان سوزی، افسر شهربانی، به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و در دهم آذرماه ۱۳۱۶ آیتالله سید حسن مدرّس که در حال افطار بود را ابتدا مسموم کرده و پس از آنکه متوجه شدند سم در او اثر نکرده با انداختن عمامه بر گردنش در حال رکوع نماز وی را به شهادت رسانند. این تنها یک نمونه از قساوت قلب رضاخان در برخورد با طیف منتقدان بود و نمونهای بیشماری از رفتارهای ضدانسانی رضاخان در تاریخ ثبت شده است.
ارسال نظرات